انتشار زندگی نامه خودنوشت نویسنده ای که با نام مستعار مشهور شد
به گزارش مجله میهن 128، به گزارش خبرنگاران ، رمان نویسنده اثر نویسنده ای الجزایری به نام محمد مولی السهول است که در ابتدای راه نویسندگی، به علت عضویتش در ارتش و ترس از سانسور نظامی، تصمیم گرفت با نام مستعار یاسمینا خضرا داستان هایش را منتشر کند. این نویسنده متولد 1955 میلادی است که به زبان فرانسه می نویسد و پرستوهای کابل و دین روز به شب دو اثر دیگر وی هستند که به فارسی ترجمه و منتشر شده اند.
در حالی که خوانندگان رمان های او گمان می کردند داستان های یک نویسنده زن را می خوانند او در سال 2001 این راز را فاش کرد و به نوشتن با نام مستعار خاتمه داد. در واقع در ابتدای قرن 21 بود که این نویسنده شناخته شده الجزایری، ارتش را ترک کرد و تصمیم به زندگی در کشور فرانسه گرفت، در حالی که همان زمان هم آثارش با استقبال خوبی روبرو شده بودند و ینامینا خضرا نامی آشنا برای علاقه مندان به ادبیات بود.
آنطور که در معرفی رمان نویسنده آمده داستان کتاب مربوط به نوجوانی الجزایری است که در سال 1964 وارد مدرسه نظام مِشوار در وهران می گردد. پدرش که خود افسر ارتش است رؤیاهایی جاه طلبانه برای پسرش در سر دارد.
با این همه، این عضو ارتش و سرباز نمونه آینده، در طی دوران خدمتش، استعدادهایی شگرف در خود می یابد؛ اما سربازی شیفته تئاتر و ادبیات، سوءظن فرماندهانش را بر می انگیزد.
در دوران جنگ داخلی الجزایر به او اخطار می دهند که باید نوشته هایش را به سانسور نظامی بسپارد. پذیرش این کار برای محمد مولسهول ناممکن است و در عین حال نمی تواند از وسوسه نوشتن بگذرد. پیشنهاد همسرش را می پذیرد و برای خود نامی مستعار انتخاب می نماید، برگرفته از دو نام کوچک همسرش: ینامینا خضراء.
او با این نام مستعار، رمان های پلیسی زیادی می نویسد که در عمق تراژدی الجزایر استعمارزده، گواهی است بر وحشتِ دوران. چه کسی هزاران بیگناه را قتل عام کرد؟ چرا نمی خواهیم حقیقت را بشنویم؟ از این پس، نویسنده باید هویت حقیقی خود را آشکار کند. ارتش را ترک می نماید و آشکارا به حرفه نویسندگی می پردازد، اما همچنان نام مستعاری که او را به معروفیت رساند حفظ می نماید.
در بخشی از این کتاب آمده است: بیرون، زیر نور چراغی لرزان، گروهی جوان بی خواب، بیکارگی خود را با بازی دومینو پر نموده بودند و به قیل و قال ضبط صوتی در پیاده رو گوش می کردند. القروابی می خواند: دیروز فقط بیست سال داشتم. در سکوت شب، صدای خش دارش دل را مجروح می کرد، بر نمای ساختمان ها می تراوید و در شکایت خاص خود رنگ می باخت. چرا باید در ابتدای جوانی، دردهای شبانه و سوگواری ات را به روشنای روز بسپاری؛ چرا نوستالژی باید همواره ته مزه ای از خاکستر داشته باشد؟ و من با بیست سالگی ام چه خواهم کرد؟ صف را ترک خواهم کرد یا به آن بازخواهم گشت؟ میان این دو، کدام دردش کمتر است؟ در تصمیم گیری مردد بودم. و بعد، چرا باید سؤال هایی پرسید که جواب هایشان ناخوشایند است، که پاک ترین نذرها پذیرفته نمی شوند و هیچ یقینی به آن ها زندگی نمی بخشد؛ چرا امروز در پی عادت به چیزی باشیم که شاید بیست سال دیگر مورد قبول ما نباشد. آیا جز یک بار و آن هم برای لحظه ای، در فراز و فرودهای راستا زندگی ام، کسی با من سخن گفته است؟ هنوز هم نمی دانم چرا به این جهان آمده ام؟ چرا باید راهی را دنبال می کردم که اصلاً نقطه مشترکی با تمایلات من نداشت؟ من از زخمی، اندوهی، شاید از سوءتفاهم ساده ای زاده شدم و در میان زخمی باز، همانند رویش گل نیلوفری بر آب های کپک زده مرداب، بزرگ شدم. حتی نیازی نداشتم که شب موقع خوابیدن دعا کنم؛ من هر شب می مردم و هر بامداد دوباره زنده می شدم تا برای رهایی از میل شدیدم به خواب تلاشی بی فایده کنم.
نویسنده اثر ینامینا خضراء با ترجمه مسعود سنجرانی در 262 صفحه و به قیمت 75 هزار تومان از سوی انتشارات نگاه منتشر شده است.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران